سکوت - رسول محمدی

ساخت وبلاگ

من...
غرق تماشای توام...
و تو...
چه سرد...
مرا می بینی...
و چه لرزان...
نامم را...
می خوانی...
ولی من...
سکوت کرده ام...
نزدیک می شوی...
به من...
و من...
نه...
بلکه اشکها...
گونه هایت را...
می بوسند...
و آرام آرام...
به لب هایت...
می رسند...
و به جای من...
لبهایت را...
می بوسند...
و من...
باهمان...
سکوتی که به لب...
دوخته ام...
نگاهت می کنم...
سردیه دستانت را...
احساس می کنم...
وقتی که مرا...
لمس می کنی...
و نوازش می کنی...
زیرلب با بغض...
روبه من می گویی...
دلت برایم تنگ شده...
و مرا...
به آغوش می کشی...
ومرا...
می بوئی...
ومرا...
می بوسی...
خیره به چشمانم...
می پرسی از من...
چرا...
تنهایت گذاشته ام...
و من...
مات چشمان زیبای تو...
لب به سکوت...
بسته ام...
ناگهان می شکند...
سکوت من...
با فریادت...
وقتی که مرا...
روی قلبت...
می فشاری...
و فریاد می زنی...
دوستت دارم...
ومن...
مست...
از عطر تنت...
در همان...
قاب عکس یادگاری...
قلب مهربان تورا...
می بوسم...
و می گویم...
من هم...
دوستت دارم... .

وبلاگ اشعار کامل شاعران...
ما را در سایت وبلاگ اشعار کامل شاعران دنبال می کنید

برچسب : سکوت رسول خدا, نویسنده : moraffah1o بازدید : 237 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 1:58